سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 843641

  بازدید امروز : 85

  بازدید دیروز : 76

ابـــوحـامـد

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

*رمز موفقیت*
قرآن
پارسی بلاگ
نهج البلاغه
سایت دفتر مقام معظم رهبری
محمد فرشاد پور
حوزه علمیه
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران
پایثگاه ملی علوم زمین کشور
بانی تک
هم اندیشی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
پایگه خبری - تحلیلی دانشجویان ایران
وب سایت شیرزن ایرانی
جام جم روزنامه
بازتاب برنا
هم اندیشی
ریاست جمهوری
شهاب مرادی
کدهای جاوا
عطف
گلستان دانش
روزنامه ها
جهان نیوز
خبر گزاری فارس
راسخون
باشگاه خبر نگاران جوان
پرورش کرم خاکی دلاور
پایگاه اطلاع رسانی رئیس جمهور دکتر روحانی
خبر فارسی
رویدادهای رفسنجان
مدیریت آموزش و پرورش رفسنجان
آموزش و پروش کشکوئیه
آشپزی لذت بخش
سایت کدبانو
پایگاه اطلاع رسانی 9دی
سایت دکتر حسن اکبری متخصص آسیب شناسی
سریعترین موتور جستجوگر خبر پارسی - اخبار لحظه
مبین طرح
خبرگزاری دانشجو
واژه یاب
میزان مجاز قند خون
مفاتیح ا لجنان
رجا نیوز
انواع سایتها
تحریرالوسیله
وام خود اشتغالی
پایش برنامه یکشنبه شبهای شبکه 1
متالوژی پودر یزد
پخش زنده حرم امام حسین و...
یزد فردا
سمت خدا از شبکه 3
سبک زندگی و صله رحم و ... محمد رضا پروانیان
آخرین اخبار ایران و جهان
پشیمان دشت سمنان
نشریه پرتو سخن
الگوها
دو بیتی های بابا طاهر
وبلاگ نوجوان هادی سرداری
طرح عفاف و حجاب
شهدای مصطفی خمینی رفسنجان
خاطرات مسثر

لوگوی دوستان











 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

 

لینک به لوگوی من

ابـــوحـامـد

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

حذف کردن از منوی استارت[167] . رهبرم[2] . غزه .

 

بایگانی

نوروز86
اردیبهشت 86
خردادماه 86
تیرماه 85
مرداد
آذرماه
شهریور
دی ماه
بهمن ماه
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد ماه 87
مهر ماه
دیماه88
بهار90
سال 91
نیمه اول سال 92
مهر 92
آبان 92
تا نوروز 93
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93

 

اشتراک

 

 

بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]

رهبر 88 و آقای 93

نویسنده:ابوحامد::: چهارشنبه 93/6/19::: ساعت 10:30 صبح

به نام خدا

 
1
 دکتر مهدی فتحی - روزهای سرد آشوبهای داغ 88 بود؛ شهر موج می زد از نگرانی و دلواپسی، همه جا بوی فتنه و خون می آمد. برادر افتاده بود به جان برادر. هرکس خود را محقّ می دانست و برای گرفتن حقش ابزاری به دست گرفته بود دشمن با خرسندی در کوی و برزن می رفت و می آمد و فتنه می خواند زیر گوش آنها که چشمشان بسته تر بود.
اخبار، خطبه های نماز جمعه را نشان می داد. «آقا» طبق معمول با صلابت حرف می زد، امر و نهی می کرد، هشدار می داد؛ می ترساند از عاقبتِ فریبی که شیاطین به جان برخی انداخته اند و می گفت : آخرِ آنچه دشمنان نصیب مفتونین می کنند نه سروری بر بالای میز حکومت که سر بریده بر بالای دار فتنه است پس از سقوط شهر.
و آخر خطبه ختم شد به آن بغض تاریخی«آقا»:
«یک خطاب آخری هم عرض کنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه) : ای سید ما! ای مولای ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام می دهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندک آبروئی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ هم? اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد.»
2
دیشب خطبه ها را دیده بود و حالا نشسته بود مقابل من و روزنامه می خواند؛ از «آقا» راضی نبود، سر بلند کرد با سری تکان تکان، به نشانه تأسف گفت: همه مشکلات ما از "این مرد" است؛ نباشد اوضاعمان به راه می شود، دموکراسی با وجود این "رهبر" دست نیافتنی است.
تلخ بود و گذشت. و باز کشور آرام شد.
3
روزهای گرم تابستان 93 بود؛ همه دنیا شلوغ بود، دورتادور ایران بدتر؛ از سوریه و عراق تا پاکستان و افغانستان شده بود سلاخ خانه. مردم گوسپندی شده بودند زیر تیغ داعشی  وهابیت و صهیونیست. قصابان به اسم اسلام سر می بریدند و با افتخار بر سر نیزه می کردند تا دنیا ببیند. عاشورا بواقع تکرار شده بود؛ حرامزاده هایی پست تر از حیوان متولد شده بودند.
هیچ کجا آرامشی نبود جز برای ما ساکنان سرزمین محبان اهل بیت (ع)؛ دلواپسی بود، نگرانی بود؛ هرچه بود اما ترس نبود.
«آقا» برای همکاران سازمان حج صحبت می کرد؛ استوار و محکم؛ "حجّ"یان رهنمود گرفتند و رفتند به زیارتشان برسند و شهر دوباره به خواب رفت.
صبح اما خبر همه جا پیچید: «آقا» کسالت دارند. شهر ماتم گرفت؛ کسی باورش نمی شد مگر نه این که دیشب همه چیز به راه بود.
«آقا» خود مصاحبه کرد و پیش از عزیمت به بیمارستان با مردم سخن گفت و رفت.
تازه یادمان آمد: "پدر" همیشه همین است تا هست و خوب است کسی سراغش را نمی گیرد اما وقتی به لرزه می افتد بنیان خانواده می لرزد؛
مردم تازه از خواب برخاسته بودند؛ پرس و جو شروع شد ساعتی بعد اما همه خیالشان راحت شد؛ همه می دانستند چیزی نیست اما موج غم شهر را فراگرفت دوست و نادوست دلواپس شدند؛ عده ای از سر احترام عده ای از سر ترس.
4
بازهم نشسته بود کنارم. روزنامه مقابلش بود و داشت به بوسه تاریخی رییس جمهور بر پیشانی «آقا» نگاه می کرد. سرش را بالا آورد. پرسید: حال «آقا» خوب است؟
گفتم: نگرانی؟
سری با لبهای به هم آمده تکان داد و چشم از من گرفت.
نگرانی اش، دلواپسی اش با سالهای نه چندان دور فرق می کرد. 88 دوست داشت «این مرد» برود و حالا آرزو داشت «آقا» سلامت بماند.
آفتاب باز هم از پس ابر بیرون آمده بود.
یادداشت از : دکتر مهدی فتحی 


  • کلمات کلیدی :

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    حرف دل
    اهمیت آشنای زنان با قرآن
    اهمیت آشنای زنان با قرآن
    25 نکته در باره بابونه
    نماز اول ماه فراموش نشود
    مردم و پلیس
    یشنهادهای پلیس
    ایان عمر گروهکهای تکفیری و تروریستی
    مظلومین میانمار
    14شهریور
    رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی:
    طنز دکتر سلام
    رهبری نوروز 96
    سال اقتصاد مقاومتی: تولید - اشتغال
    دومین جلسه شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی برگزار ش
    [همه عناوین(2949)][عناوین آرشیوشده]


    [ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

    ©template designed by: www.persianblog.com