سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 842961

  بازدید امروز : 59

  بازدید دیروز : 114

ابـــوحـامـد

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

*رمز موفقیت*
قرآن
پارسی بلاگ
نهج البلاغه
سایت دفتر مقام معظم رهبری
محمد فرشاد پور
حوزه علمیه
خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران
پایثگاه ملی علوم زمین کشور
بانی تک
هم اندیشی
پایگاه اطلاع رسانی دولت
پایگه خبری - تحلیلی دانشجویان ایران
وب سایت شیرزن ایرانی
جام جم روزنامه
بازتاب برنا
هم اندیشی
ریاست جمهوری
شهاب مرادی
کدهای جاوا
عطف
گلستان دانش
روزنامه ها
جهان نیوز
خبر گزاری فارس
راسخون
باشگاه خبر نگاران جوان
پرورش کرم خاکی دلاور
پایگاه اطلاع رسانی رئیس جمهور دکتر روحانی
خبر فارسی
رویدادهای رفسنجان
مدیریت آموزش و پرورش رفسنجان
آموزش و پروش کشکوئیه
آشپزی لذت بخش
سایت کدبانو
پایگاه اطلاع رسانی 9دی
سایت دکتر حسن اکبری متخصص آسیب شناسی
سریعترین موتور جستجوگر خبر پارسی - اخبار لحظه
مبین طرح
خبرگزاری دانشجو
واژه یاب
میزان مجاز قند خون
مفاتیح ا لجنان
رجا نیوز
انواع سایتها
تحریرالوسیله
وام خود اشتغالی
پایش برنامه یکشنبه شبهای شبکه 1
متالوژی پودر یزد
پخش زنده حرم امام حسین و...
یزد فردا
سمت خدا از شبکه 3
سبک زندگی و صله رحم و ... محمد رضا پروانیان
آخرین اخبار ایران و جهان
پشیمان دشت سمنان
نشریه پرتو سخن
الگوها
دو بیتی های بابا طاهر
وبلاگ نوجوان هادی سرداری
طرح عفاف و حجاب
شهدای مصطفی خمینی رفسنجان
خاطرات مسثر

لوگوی دوستان











 

درباره خودم

 

پیوندهای روزانه

 

لینک به لوگوی من

ابـــوحـامـد

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

دسته بندی یادداشت ها

حذف کردن از منوی استارت[167] . رهبرم[2] . غزه .

 

بایگانی

نوروز86
اردیبهشت 86
خردادماه 86
تیرماه 85
مرداد
آذرماه
شهریور
دی ماه
بهمن ماه
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد ماه 87
مهر ماه
دیماه88
بهار90
سال 91
نیمه اول سال 92
مهر 92
آبان 92
تا نوروز 93
بهار 93
تابستان 93
پاییز 93

 

اشتراک

 

 

هر کس ادعا کند که به انتهای دانش رسیده است، نهایت نادانی خود را آشکار ساخته است . [امام علی علیه السلام]

قرب به خدا هدف از تزکیه است

نویسنده:ابوحامد::: چهارشنبه 86/2/5::: ساعت 4:20 عصر

کتاب: على (ع) آینه عرفان، ص 210

نویسنده: سید اصغر ناظم‏زاده قمى

انسان بر خلاف همه موجودات جهان آفرینش، دو بعدى است: نخست‏بعد حیوانى او که از این جهت‏یعنى از جهت تغذیه، زیست، تناسل، تکثیر نوع و... با سایر موجودات زنده مشترکات زیادى دارد. اما بعد ثانوى او که همان خصوصیت منحصر به فرد اوست و از جهت قواى دماغى و حالات روحى و ویژگیهاى نفسانى با سایر موجودات زنده متفاوت است و این خود محور اصلى تمایز او از دیگر جانداران مى‏باشد.

آیا رشد انسان به این است که فقط به یک بعد از خود برسد; مثلا به بعد حیوانى که خور و خواب و خشم و شهوت است‏بپردازد و یا به کلى از خوردن و لذت بردن خوددارى کند و فقط به جنبه‏هاى انسانى بپردازد. این هم در اسلام مذمت‏شده است، لذا رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم عثمان بن مظعون را که خانه و زندگى را ترک کرده بود و به گوشه‏نشینى و عبادت پرداخته بود مذمت کرد و وى را از این کار منع کرد. بنابراین باید دید رشد و کمال انسان در گرو چه چیز ممکن است؟

جواب صحیح این است که انسان یا هر موجودى از سویى یک کمال نهایى و اصلى دارد، و از سوى دیگر کمالات فرعى و وسیله‏اى و مقدمه‏اى، آنچه مربوط به کمال اصلى انسان است هر چه رشد کند و شدت یابد خوب است، و اما کمالات فرعى و وسیله‏اى باید در حدى که براى پیشرفت کمال نهایى و اصلى مؤثر است پیش برود ولى در آن جا که ضربه به رشد اصلى مى‏زند کنترل شود; مثلا اگر قواى بدنى انسان قوى شود ولى ضرر به رشد معنوى و کمال انسانى او نزند، این رشد خوب است، اگر انسان شبانه روز به فکر خوردن و ورزش بدن و سلامت جسم خود باشد و از رشد معنوى غافل شود درست است که کمال بدنى قابل تحصیل است اما چون به عبادت، تحصیل علم و کارهاى نیکوى دیگر نمى‏رسد این کمال نیست‏بلکه ضرر است. پس ما باید کمال انسانى را این گونه تعریف کنیم: مجموع روابطى که بین قواى مختلف انسان هست‏به گونه‏اى تکامل یابد که براى رشد نهایى و اصلى‏اش مضر نباشد که هیچ بلکه مناسب هم باشد. بدن هرچه قوى شود خوب است‏به شرط آن که براى جهات روحى ضرر نداشته باشد و صاحب آن از معنویات و مسائل روحى غافل نباشد.

پس انسان کامل کسى است که تمام تلاش و کوشش را صرف همه قوا و ابعاد وجودى‏اش کند تا انسان کامل شود.

باید توجه داشت که انسان داراى ویژگى خاصى است که هیچ موجودى ندارد و آن انتخاب آگاهانه و اختیارى است که نه حیوانات این ویژگى را دارند و نه فرشتگان، تنها جن است که مثل انسان داراى این ویژگى است، و این حالت اختیارى که انسان مى‏تواند با تفکر و تامل و انتخاب راه بهتر، به عالیترین مقام برسد از خصوصیات انسان است.

حال این عالیترین مقام چیست؟

آنچه از آیات و روایات به دست مى‏آید آن است که انسان باید خود را به آفریدگار وابسته و مربوط بیابد، و وجود خود را غیر مستقل و پرتوى از شعاع وجودى او بداند، و هر قدر انسان وابستگى و عدم استقلال خود را بهتر درک کند توجهش به خالق جهان بیشتر خواهد شد و در نتیجه از انوار ربوبى بیشتر بهره‏مند خواهد گردید تا آن جا که آینه تمام نما و مظهر کامل پروردگار جلت عظمته مى‏گردد.

« - الهى - و الحقنى بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا; (1)

- پروردگارم - مرا به پر بهجت‏ترین نور عزتت ملحق بساز تا تنها تو را بشناسم و از غیر تو رو گردان شوم.»

درباره ائمه علیهم السلام ما همین اعتقاد را داریم که آن قدر رابطه‏شان با خدا زیاد شده که دیگر آنان را از خدا جدا نمى‏دانیم اگر چه پرتوى از شعاع خدایند:

«لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک رتقها و فتقها بیدک بدؤها منک و عودها الیک; (2)

میان تو و آنان جدایى نیست جز این‏که آنان بندگان و آفریدگان تواند، تدبیر آنان به دست توست، آغاز ایشان از تو و بازگشتشان به سوى توست.»

و کسانى که رابطه‏شان با خدا این‏گونه است‏سرانجام به جوار رحمت و مقام قرب الهى و به دیدار و وصل محبوب نایل خواهند شد; منزلت این انسانها در آیات قرآنى این گونه ترسیم شده است:

1- «یا ایتها النفس المطمئنة . ارجعى الى ربک راضیة مرضیة . فادخلى فى عبادى . و ادخلى جنتى; (3) اى انسان اطمینان یافته ، به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از خدا راضى هستى و هم خدا از تو راضى است ، پس داخل بندگانم شو و به بهشتم درآى‏»

2- «فى‏مقعد صدق عندملیک مقتدر; (4) درجایگاهى راستین نزد سلطانى مقتدر»

3- «وجوه یومئذ ناضرة . الى ربها ناظرة; (5) چهره‏هایى در آن روز شادابند و به سوى پروردگارشان مى‏نگرند.»

قرب خدا

گفتیم هدف از تزکیه رسیدن به مقامى است که انسان غیر از خدا کسى و چیزى و حتى خود را نبیند; به تعبیر دیگر هدف از تزکیه نفس، همان قرب خدا، و در مرحله عالیترین آن فناء فى الله است. حال که دانستیم هدف از تزکیه قرب خداست، در توضیح «قرب خدا» مى‏گوییم:

نزدیک شدن به خداوند تبارک و تعالى نه به معناى کم شدن فاصله زمانى و مکانى است; که مثلا اگر به مکه مکرمه رفتیم از نظر مکانى به خدا نزدیک شده باشیم، یا نیمه شب از نظر زمانى به خدا نزدیکتریم، خیر زیرا خداوند تبارک و تعالى خود آفریننده زمان و مکان است و خود محیط بر همه زمانها و مکانهاست و با هیچ کدام از موجودات نسبت زمانى و مکانى ندارد، خود مى‏فرماید:

«و نحن اقرب الیه من حبل الورید; (6) ما از رگ گردن به او نزدیکتریم‏»

«هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن...; (7) اوست اول و آخر و ظاهر و باطن‏»

«...و هو معکم این ما کنتم; (8) هر جا باشید او با شماست‏»

«...فاینما تولوا فثم وجه الله; (9) پس‏به هر سوروى آوریدهمان جا روى خداست.»

پس مراد از قرب به خدا، نزدیکى مکانى و زمانى نیست، بلکه مراد این است که انسان در اثر حرکت اختیارى و انتخابى که دارد با اعمال و کردار نیکو و دورى از هر زشتى و پلیدى به مقامى برسد که مورد عنایت‏خاص‏الهى قرار گیرد به طورى که همه درخواستهایش به اجابت‏برسد، یعنى به آن جایى برسد که:

«ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته; (10)

اگرمرا بخوانداجابت مى‏کنم اورا و اگر از من‏چیزى بخواهدبه اوعطا مى‏کنم.»

بنده‏اى که به چنین مقامى برسد به کمال خود رسیده است و لذا در عرف جامعه هم کسى که مورد توجه شخصیتى باشد مى‏گویند او «مقرب‏» فلانى است، و در قرآن کریم هم بر پیشروان اسلام که از ارزش بیشترى برخوردارند عنوان «مقربین‏» اطلاق شده است: «و السابقون السابقون . اولئک المقربون; (11) پیشى گیرندگان پیشى گرفتگانند . آنان مقربانند.»

و این قرب به خدا مرتبه‏اى است از وجود که در آن استعدادهاى ذاتى شخص با سیر و حرکت اختیارى خود به فعلیت مى‏رسد; خواه حرکتى سریع و لحظه‏اى که انبیا و اولیاى خدا از لحظات دمیده شدن روح در کالبدشان سیر تکاملى کردند و در اندک مدتى به کمالات بزرگ و همان قرب حقیقى نایل شدند که عیسى بن مریم در گهواره مى‏گوید: «قال انى عبد الله آتانى الکتاب و جعلنى نبیا; (12) گفت من بنده خدایم به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.»

و طبق روایاتى که در دست ما شیعیان است ائمه معصومین علیهم السلام حتى در شکم مادر تسبیح خدا مى‏گفتند و به محض به دنیا آمدن سر به سجده گذاشته و شکر خدا نمودند; مثلا على علیه السلام در هنگام ولادتش قرآن خواند و سوره مؤمنون را تلاوت کرد. و درباره امام زمان علیه السلام داریم که در دل مادر سخن مى‏گفت و به دنیا که آمد سجده کرد. و درباره ام الائمه فاطمه زهرا علیها السلام آمده است که در دل مادرش خدیجه با او تکلم مى‏کرد. و درباره امام جواد علیه السلام داریم که نه ساله بود به امامت رسید. و همین طور سایر ائمه معصومین علیهم السلام که تمامى ایشان سیر تکاملى سریع و برق آسا داشته‏اند.

این سیر تکاملى که هدف از تزکیه نفس است مربوط به جسم و بدن انسان نیست‏بلکه مربوط به روح و دل آدمى است، و شرایط مادى فقط نقش فراهم کردن زمینه سیر و سلوک را به عهده دارند و اگر ما به زیارت خانه خدا مى‏رویم مسلما مکه هدف یست‏بلکه وسیله‏اى است‏براى همان تقرب روح به خدا، و چه بسا افرادى که در مکه بودند و حتى با پیامبر اسلام فامیلى داشتند مثل «ابولهب‏» ها ولى از خدا و پیامبرش فرسنگها دور بودند، و یا کسانى از مکه خیلى دور بودند ولى از بسیارى از اصحاب به خدا و پیامبرش نزدیکتر بودند، مثل «اویس قرنى‏» که در رکاب على علیه السلام در صفین به شهادت رسید، او پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم را ندید اما رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم سفارش او را به على علیه السلام کرد.

بنابراین ملاک در قرب به خدا که از تزکیه نفس حاصل مى‏شود زدودن موانع به انضمام رشد دادن نفس به سوى کمال با افعال اختیارى به کمک همین بدن و جسم براى توجه دل و قلب (13) به سوى خداست و هر چه دل انسان بیشتر متوجه خدا باشد و از خود غافلتر باشد او به خدا مقربتر است تا آن جا که دیگر غیر از خدا کسى دیگرى را نمى‏بیند مثل پیامبران و اولیاى معصومین که تنها توجه ایشان به خدا بوده است و بس، و غیر از خدا را نمى‏بینند، لذا على علیه السلام در دعاى کمیل به پیشگاه خداوندى عرضه مى‏دارد:

«فهبنى صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک وهبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک; (14)

بارالها، گیرم بر عذاب تو صبر کردم چگونه بر فراق تو صبر کنم، و گیرم بر حرارت آتشت صبر کردم اما چگونه از نگاه به سوى جلال و شکوهت صبر کنم.»

این حالت تنها براى کسانى حاصل مى‏شود که از ما سوى الله قطع رابطه کنند و تنها خدا را ببینند.

باز از آن حضرت آمده است که مى‏فرمود:

«ما رایت‏شیئا الا و رایت الله قبله و بعده و معه;

هیچ چیز را ندیدم جز آن که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.»

و یا در جواب کسى که از او سؤال کرد: «هل رایت ربک؟ ; آیا پروردگارت را دیده‏اى؟» فرمود: «افاعبد مالا ارى؟ ; (15) آیا عبادت مى‏کنم کسى را که نمى‏بینم.»

حال انسانى که فقط خدا را مى‏بیند مانعى ندارد آنان که دلشان با خداست چون پیامبران و امامان علیهم السلام را دوست داشته باشد زیرا حب آنان خود حب الله است، ولى چیزى که ضد خداست نمى‏تواند در دل او جا بگیرد و حب دنیا ضد خداست و لذا عارف بالله نمى‏تواند حب دنیا در دل داشته باشد در قرآن کریم مردم به دو دسته تقسیم مى‏شوند: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشآء لمن نرید...; (16) آن کس که زندگى زود گذر (دنیاى مادى) را مى‏طلبد آن مقدار از آن را که بخواهیم و به هر کس اراده کنیم مى‏دهیم.»

کسى که دنیاطلب شد نمى‏تواند خداجو باشد و لذا در حدیث آمده: «حب الدنیا راس کل خطیئة; (17) محبت دنیا منشا همه خطاهاست.»

مقابل این دسته آن کسانى‏اند که آنچه در رابطه با خداخواهى است دوست مى‏دارند: «و من اراد الآخرة و سعى لها سعیها و هو مؤمن فاولئک کان سعیهم مشکورا; (18) و آن کس که سراى آخرت را بطلبد و سعى و کوشش خود را براى آن انجام دهد، در حالى که ایمان داشته باشد، سعى و تلاش او پاداش داده خواهد شد.»

همان گونه که امام على علیه السلام در نهج البلاغه فرموده است کسانى که فقط خدا را مى‏خواهند و براى خدا کار مى‏کنند چند دسته‏اند:

«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الاحرار; (19)

مردمى خدا را به امید بخشش مى‏پرستند، این پرستش بازرگانان است، و گروهى او را از روى ترس عبادت مى‏کنند و این عبادت بردگان است، و گروهى وى را براى سپاس مى‏پرستند و این پرستش آزادگان است.»

و همین حالت عالى در پیشوایان دین اسلام بوده است که فقط براى خدا عبادت مى‏کردند و تمام حرکات و سکناتشان براى خدا بوده است. امیر المؤمنین على علیه السلام هنگامى که فرقش شکافته شد گفت: «فزت و رب الکعبة‏» و حسین بن على علیه السلام در گودال قتلگاه مى‏گوید: «الهى رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک.»

توضیح

اولیاى خدا که فقط رضاى خدا را در کارهاى خود در نظر گرفته‏اند به لذایذ بهشتى و به «جنات عدن تجرى‏» و به «حور العین‏» و به «لحم طیر مما یشتهون‏» و سایر لذات بهشتى هم علاقه‏مندند منتهى آنان آن لذایذ را به خاطر آثار رحمت الله دوست دارند بر خلاف ما که دوست داشتنمان به خاطر خود آنهاست; مثلا در یک‏میهمانى گاهى توجه‏شما فقط به غذاى‏صاحب خانه‏است اماگاهى اگر مهمان عالمى عابد شدى‏خود صاحب خانه را دوست‏دارى و اگر غذاى او را مى‏خورى به خاطر خود صاحب خانه است نه غذا و هر غذایى باشد فرق نمى‏کند.

انبیا و اولیا اگر به لذایذ بهشتى مى‏نگرند به خاطر رحمت الهى است نه به خاطر لذایذ.

باز باید توجه داشت که سیر الى الله و توجه قلبى به خدا منافات با دوست داشتن انبیا و امامان ندارد، زیرا محبت‏به این بزرگواران شعاعى از سیر الى الله است نه مزاحم او، این که شما به کسى علاقه‏مندید خانه و لباس او را دوست دارید، فرزندش را دوست دارید، معناى دوست داشتن متعلقات او همان خود اوست نه ضد او و نه مزاحم او پس محبت‏به خدا با محبت‏به پیامبر و فاطمه و على علیهم السلام و اولیاء خدا مزاحمت‏با دوستى خدا ندارد، بله اگر دشمن خدا را دوست‏بدارى این محبت ضد خداست و مزاحم سیر الى الله است.

پى‏نوشت‏ها:

1) مناجات شعبانیه.

2) از دعاى روزهاى ماه رجب.

3) فجر (89) آیات 27- 30

4) قمر (54) آیه 55

5) قیامت (75) آیات 22- 23

6) ق (50) آیه 16

7) حدید (57) آیه 3

8) همان، آیه 4

9) بقره (2) آیه 115

10) بحارالانوار، ج 5، ص 284

11) واقعه (56) آیات 10- 11

12) مریم (19) آیه 30

13) مراد از قلب این است که چون روح منبع احساسات و ادراکات است لذا به روح از این ناحیه قلب گفته مى‏شود.

14) فرازى از دعاى کمیل.

15) بحارالانوار، ج 4، ص 52

16) اسراء (17) آیه 18

17) غررالحکم، ج 2، ص 395

18) اسراء (17) آیه 19

19) نهج البلاغه، حکمت 237

 




لیست کل یادداشت های این وبلاگ

حرف دل
اهمیت آشنای زنان با قرآن
اهمیت آشنای زنان با قرآن
25 نکته در باره بابونه
نماز اول ماه فراموش نشود
مردم و پلیس
یشنهادهای پلیس
ایان عمر گروهکهای تکفیری و تروریستی
مظلومین میانمار
14شهریور
رهبر معظم انقلاب در حرم مطهر رضوی:
طنز دکتر سلام
رهبری نوروز 96
سال اقتصاد مقاومتی: تولید - اشتغال
دومین جلسه شورای مرکزی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی برگزار ش
[همه عناوین(2949)][عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com