قصه ی اقای عظیم زاده برای این گذاشتم که بگم:
خط موفقیتت که اثر انگشتته رو دنبال کن
ولی به یه شرط :
خلاف جهت بقیه حرکت کن
اگه میخوای بری رو اوج ،
کاری رو که میخوای انجام بدی رو
متفاوت با بقیه انجام بده !
یه جور دیگه
اقای عظیم زاده هم میتونستن مثل هزاران قالیباف دیگه ای که
در کشور هستن زندگی کنن ولی ایشون شدن یه مولتی میلیاردر
چرا ؟!
چون خلاف جهت بقیه جلو رفتن و فکر کردن ....
من احد عظیمزاده هستم.
امکانات مالیمان اجازه نمیداد به مدرسه بروم و
فقط پس از رفتن به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم.
تا 13 سالگی روزها قالی میبافتم و شبها درس میخواندم.
چارهای نبود، وسع مالی ما جز این اجازه نمیداد.
زحمت بسیار کشیدم. در سال 2بار بیشتر نمیتوانستیم برنج بخوریم.
یک بار روز 21 ماه رمضان و
بار دوم شب چهارشنبهسوری.
آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار
برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت کشیدم.
کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالیهای کوچک و بردن آن
از اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم.
در آغاز کار از هرکدام از آنها یک یا دو تومان (نه هزار یا 2هزار تومان) سود میکردم.
پنج سال اینچنین سخت کار کردم.
اما پشتکار و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختیها را آسان میکرد.
در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پسانداز کنم،
اما فشارها ادامه داشت تا اینکه مجبور به ترک تحصیل شدم.
غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض میکند)
یتیم هیچکس را ندارد.
شبها، شبهای جمعه پاهایش را در بغل میگیرد و به انتظار مینشیند.
در انتظار آن کس که دستی به سرش بکشد…
در این فکر بودم که سرمایهام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم.
بقیه در ادامه مطلب
موضوعات مرتبط:
خلاف جهت دیگران حرکت کن... ادامه مطلب