مهدی خانعلیزاده
آن زمان که یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در سخنرانی تبلیغاتی خود، ایالات متحده آمریکا را کدخدای جهان نامید که مذاکره با آن پرفایدهتر از مذاکره با دیگر کشورهای جهان نظیر اروپا است، خیلیها به واکنش برخواستند و استدلال کردند که این مساله موجب زیرپا گذاشته شدن استقلال و عزت ملی خواهد شد. با این حال، نظریه «کدخدائیسم» در دستور کار دیپلماتهای فعال در دولت یازدهم قرار گرفت تا به قول دکتر محمود سریعالقلم، «موانع مذهبی و ایدئولوژیک که جایی که علم سیاست ندارند، از پای ایران رها شود.»
اکنون حدود یک سال از بیان نظریه کدخدائیسم توسط دکتر حسن روحانی گذشته است. شرق اروپا درگیر بحران اوکراین است و افکار عمومی جهان شاهد زورآزمایی مسکو و واشنگتن هستند؛ جدالی که نتیجه آن تا به امروز، ضربهای سخت به وجهه ابرقدرتی کاخ سفید در جهان بوده و مردم سراسر دنیا دیدند که «کریمه» در برابر چشمان سرخ و دهانهای پر از فریاد و خشم آمریکاییها به روسیه ملحق شد و مناطق دیگر اوکراین هم که خواستار استقلال و پیوستن به خاک روسیه شده بودند، تنها با دستور ولادیمیر پوتین از خواستههای خود که در آستانه وقوع بود، دست برداشتند.
از طرف دیگر، غرب آسیا که سه سال است با بحران سوریه همراه است، صحنه بالا بردن دستها توسط واشنگتن و ریاض است. برکناری مقامات ارشد اطلاعاتی عربستان با همراهی و اشاره کاخ سفید و همچنین برگزاری رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری در سوریه، به کابوس طرفداران هژمونی ایالات متحده تبدیل شده است. پیروزهای مکرر دولت سوریه در برابر نیروهای مهاجم خارجی که باراک اوباما برای حمایت از آنان حتی تا پای دخالت نظامی در این کشور هم پیش رفت، ضربه دیگری به حیثیت ابرقدرتی آمریکا در جهان زد.
کدخدایی که زمانی با یک اشاره، دولت مردمی ایران را با یک کودتای ساده به زمین زد، این روزها آنقدر ضعیف شده که حتی توان واکنش نشان دادن به مسائل جهانی را هم از دست داده و تنها نظارهگر از دست رفتن منافع ژئوپلتیک خود در شرق اروپا و غرب آسیا است.
دو نمونهی اوکراین و سوریه در همین چند ماه اخیر نشان داد که نظریه کدخدائیسم، اعتبار خود را از دست داده و کاخ سفید تا جایی ضعیف شده که به جز فریادهای عصبی و بیانیههای بیخاصیت، حرفی برای گفتن در عرصه نظام بینالملل ندارد و دیگر خبری از بلوک غرب که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 تا اوایل قرن بیست و یکم میلادی، یکهتاز عرصه جهانی بود، نیست.
البته مساله از آنجایی جالب میشود که مراکز فکری ایالات متحده چندین سال پیش متوجه روند سقوط این کشور از جایگاه رفیع خود به عنوان نماد نظام سرمایهداری در عرصه روابط بینالملل شدهاند و تلاش کردند تا با تفویض بخشی از هزینههای پویا نگه داشتن ساختار سرمایهداری به کشورهای در حال توسعه نظیر برزیل، هند و حتی کشوری مانند چین، بقای این سیستم را تضمین کنند. با این حال، در داخل ایران هنوز افرادی هستند که کدخدائیسم را در قالب نظریات علمی برای دانشجویان تئوریزه میکنند.
شاید بهترین تفسیر از «افول کدخدائیسم» را بتوان از زبان دکتر فواد ایزدی، استاد دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران خواند: «بحث افول امریکا در خود امریکا مطرح است و مقامات و مراکز رسمی آنجا میگویند. گزارش روندهای جهانی 2030 را بخوانید که برای شورای اطلاعات ملی، یکی از شانزده نهاد اطلاعات امنیتی امریکا ـ است. در آنجا به صراحت میگوید در سال 2030 دیگر هیچ هژمونی در دنیا نخواهیم داشت. این که چه کسی جانشین آنها میشود، نمیدانیم، ولی این را که آنها دیگر نخواهند بود میدانیم و این همان چیزی است که خودشان هم میگویند الان هژمونی هستیم و آن موقع نیستیم و فکر میکنم دارد به خودش آوانسی میدهد، یعنی به نظر میرسد با این وضعیت اقتصادی که امریکا دارد، زودتر از شانزده سال حالت 10 سال پیش خود را از دست بدهد. به این جهت این مسیری است که دنیا میرود و خودشان هم میگویند، اما به دلیل شیفتگیای که حتی در بعضی از افراد مذهبی ما نسبت به غرب وجود دارد، برایشان سخت است که بپذیرند امریکا که در آنجا حضور داشت و به آن علاقه داشتند، دارد جایگاهاش را از دست میدهد.»
کد خبر:189709 -