سرویس فرهنگی جهاننیوز - حجتالاسلام مهدی طائب*: مطلبی که امروز لازم است خیلی به آن توجه بشود فهم جغرافیای سیاسی مذهبی جهان است. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اسلام چه در بین تشیع و چه در بین برادران اهل سنت توسط علما ترویج می شود و همیشه مردم دین خود را از علما می گرفتند هم در اهل سنت و هم شیعه. تردیدی نیست که معارف، خط اسلام و احکامشان را از روحانیت و آخوندهایشان می گیرند.
در جهان اهل سنت و هم در جهان تشیع مراکز علمی به نام حوزه های علمیه است و همیشه در این حوزه ها تفاوت های دیدگاهی وجود داشته است، پس بر اساس همین تفاوت دیدگاهی رفتار خروجی ما هم متفاوت می شده، مثلاً در بین شیعه خروجی حوزه های نجف در پنجاه سال اخیر خیلی متفاوت بود با خروجی حوزه علمیه قم، یا خروجی حوزه های علمیه مشهد متفاوت بودند با خروجی های سایر حوزه ها، مثلا در مشهد ارتباط با فلسفه و عرفان ارتباط خوبی نبود، بنابراین طلبه هایی که از آن بیرون می آمدند خیلی ارتباط با عرفان و فلسفه نداشتند یا احیاناً ضدیت داشتند. بنابراین مدل و نوع درس و تبیین در حوزه ها مشخص می کرد که خروجی ها چگونه است.
این مسئله در حوزه های اهل سنت هم بود. ما در بین اهل سنت هم حوزه های علمیه متفاوت داشتیم. مرکزیت تربیت طلبه و روحانی برای جهان اهل سنت چند نقطه بود؛ دمشق، قاهره (مصر)، پاکستان و عربستان. این چهار مرکز مهم ترین مراکز تربیت روحانی و طلبه برای جهان اسلام اهل سنت بود. در حوزه های مصر و دمشق آن تفکر و مدل درسی یک مدل عمیق و به تعبیر ما اهل بیتی بود. یعنی در آنجا تعالیم، تعالیمی بود که واقعاً اسلام و اخلاق یاد می گرفتند و می آمدند در مساجد موعظه و سخنرانی می کردند. در واقع یک سطح از اسلام را تبیین می کردند که در آن محبت اهل بیت و معرفی صحابه بود. بنابراین خروجی آنجا خروجی نبود که مسأله شیعه و شیعه گری برایشان اصل باشد – نه اینکه مطرح نباشد – ولی برایشان اصل نبود. در حقیقت یک مسأله پذیرفته شده جنبی بود. مثلاً نهج البلاغه را درس می دادند و مکتب جعفری را هم به عنوان مذهب پنجم پذیرفته بودند. اگر هم نمی پذیرفتند، حساس نبودند. الا یک رگه های بسیار کمی که در هر جایی ظهور و بروز می کردند. اما اصل مکتب دمشق خیلی متمایل به فلسفه و عرفان و مباحث کلامی بودند. در پاکستان حوزه بین دمشق و قاهره و عربستان در تغییر بود. در عربستان مکتب وهابی تدریس و دروس فارغ از هرگونه فلسفه و کلام بود و مشخصاً بر احیاء تفکرات ابن تیمیه ای و ضد شیعی و بزرگنمایی برای صحابه و این که مخالفین صحابه مهدورالدم هستند تأکید می شد. اینها سالیان بسیاری در عربستان درس می دادند اما خروجی های مکتب عربستان خیلی مشتری نداشتند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی استکبار با موج انقلاب ما و ناتوانی خود در مقابله با این موج مواجه شد فهمید که این مکتب دارد جلو می رود و به دلیل آن سنخیتهای محبتی که نسبت به اهل بیت در ذات این مکتب هست خیلی گسترش سریعی در جهان اسلام پیدا می کند و از آن طرف هم سپاه کفر نیرو برای مقابله ندارد.
آقای کسینجر در سال 62 اعلام کرد: «ما برای توقف این ماشین قوی که راه افتاده و در حال به خطر انداختن هستی ماست هیچ راهی نداریم جز اینکه باید جنگ شیعه و سنی به راه بیندازیم و جهان اهل سنت را در مقابل اینها به میدان بیاوریم.» آن زمان عمق کلام کسینجر و اینکه این راه را با چه شیوه ای می خواهند اجرا کنند نمی دانستیم به دلیل اینکه درگیر جنگ و مسایل جنگ بودیم، فکر نمی کردیم اینها چطور می خواهند این را اجرا و عملیاتی کنند.
شیوه آنها چه بود؟ آمدند مکتب عربستان که در اختیار اینها بود و از آن خط می گرفتند، آن مکتب این تیمیه را با تعلیماتی که در مدارس عربستان بود جایگزین کردند. این چنین که اگر کسی علیه صحابه حرفی بزند مهدورالدم است. اینجا توجه داشته باشید که در طول تاریخ اسلام از زمان امام حسین (ع) یک مسأله همیشه به عنوان یک مطلب محرمانه محسوب می شد و آن برائت از جبهه مخالف بود. این همیشه یک سرّ بود یعنی همیشه دستور بر این بود که با مردم مدارا کنید، شما فضائل اهل بیت را بیان کنید و از طرف های مقابلتان صراحتاً چیزی نگویید. در زمان بنی عباس دیگر انگیزه ای برای زدن اهل بیت وجود نداشت، چون حب اهل بیت به شدت گسترش پیدا کرده بود و خود بنی عباس هم با عنوان اهل بیت سر کار آمده بودند. بنابراین اگر بنی عباس خودشان بخواهند اهل بیت را بزنند در بین مردم توجیهی ندارند.
آمدند روی این نکته که اهل بیت نسبت به معتقدات شما نظر منفی دارند شروع به کار کردند. یعنی از بعضی شیعیان که توجه نداشتند، این مسأله را ظهور و بروز دادند. بعضی ها را کشیدند به مرحله لعنی. وقتی این موضوع سر بلند کرد، آمدند گفتند که هر کسی بزرگان صحابه را لعن کند از دین بیرون رفته است، بعد مذهبی درست شد به نام رافضی، یعنی شیعه رافضی.
کسی که شیعه بود، اعتقاد داشت که ائمه برتری دارند اما رافضی کسی بود که اعتقاد به برتری داشت و طرف مقابل را لعن می کرد. شیعه به آنها کاری نداشتند و می گفتند که محب اهل بیت هستند اما اگر کسی متهم به رافضی می شد واجب القتل بود. تمام تلاش بنی امیه این بود که عنوان رافضی بر ائمه ما بچسبانند فلذا وقتی امام کاظم(ع) را به زندان آوردند و به شهادت رساندند، ابتدا که جنازه امام را از زندان بیرون آوردند مواجه شدند با استقبال مردم و هارون از این موضوع ترسید بنابراین دستور داد در شهر جار بزنند «این امام رافضی هاست.» رافضی ها چه کسانی هستند؟! کسانی که از نظر عموم مردم باید به قتل برسند، چرا؟ چون لعن می کنند. با عنوان رافضی توانست مردم را کنترل کند.
آمدند در مکتب وهابیت (از سال 62 شمسی) این جریان درسی را با قوت در مدارس تدریس و ترویج کردند. یعنی به طلبه ای که در آنجا درس می خواند می گویند که صحابه در این حد فضائل هستند و هر کس که آنها را لعن کند واجب القتل است و ما باید ببینیم که شیعه لعن می کند یا نه؟! اگر لعن کرد رافضی است و اگر رافضی است پس واجب القتل است و اول ما باید آنها را بکشیم و بعد برویم سراغ صهیونیستها. این شد متن درسی آنها. بنابراین آنهایی که از این مدارس بیرون می آیند و می روند برای مردم تبلیغ می کنند آن چیزی که به مردم می گویند این است. آن وقت داستان شیعه و لعن می شود اصل و همه ی حواس مردمی که پای منبر این آقایان می نشینند این است که بروند ببینند شیعه لعن می کند یا نه؟!
لذا آمدند با پول عربستان و با قدرت و حاکمیت در مصر و پاکستان آن نوع درس را در این ها تزریق کردند. 500 مدرسه علمیه در پاکستان راه اندازی کردند، در چچن، در بوسنی و هرزگوین، تاتارستان و در کشورهای تازه استقلال یافته و هر کجا که جا پیدا کردند رفتند و حوزه علمیه زدند. چون پول خوب دادند، هزینه می کردند بنابراین مردم به مدارس اینها جذب می شدند. تعلیم و تربیت از آنچه در الازهر و دمشق بود خارج شد و شد تعلیم و تربیت وهابیتی و رافضی گویی. ائمه جمعه و امام جماعت برای بلاد مختلف، شهرها، دهات، اکثریت افرادی شدند که فقط و فقط می روند و برای مردم توضیح می دهند که صحابه در این مطالب دارای فضائل هستند و این مسأله را حساس می کنند و اگر کسی صحابه را مورد لعن قرار دهد واجب القتل است و اول باید مسأله او را حل کرد بعد به مسأله صهیونیسم پرداخت. این تفکر گسترش پیدا کرد بدون اینکه ما توجه داشته باشیم . آرام آرام جلو رفت. یک میدان مین بزرگی سر راه انقلاب گذاشت که اگر این انقلاب کوچکترین اشتباهی بکند به جای اینکه اسرائیل را از صحنه روزگار محو کند در این میدان مین خودش از بین می رود. منتها این میدان مین باید چاشنی اش عملیاتی شود یعنی هنوز مردد است که آیا شیعه در زمان موجود لعن می کند تا رافضی باشد یا نه، لعن نیست و اینها رافضی نیستند پس نباید با آنها جنگید. این را باید برای عوام الناس جا بیندازند یعنی وقتی برود آن بالا بگوید شیعه لعنت می کند، بگوید نه فلانی و فلانی و فلانی. پس در اینجا مکمل کار آمریکا چیست؟ مکمل برنامه این است که ما لعنت کنیم. فقط کافی است از اینجا لعنت صادر شود این می شود مکمل (این آن چاشنی می شود) امروز در بلاد مختلف مصر و… این ائمه جمعه ای که اینجا تربیت شده بودند در خطبه ها بعضاً فریاد می زدند شیعه دشمن است مردمی که آن پایین نشستند سؤالشان این است که چرا شیعه دشمن است؟! از یک منبری ما کلیپ می سازد که دارد لعن می کند. یک قطعه ای از این ماهواره ها. آقای اللهیاری به نام شیعه می آید و رسماً لعنت می کند و مکرراً این را می گذارد و می گوید ببینید این شیعه است منتهی باز به ماهواره توجه ندارند. اگر احیاناً هیات هایی که ما در ایران داریم اگر از اینجا لعن بر صحابه برود بیرون این دیگر صددرصدی است.
بنابراین ما امروز تا به هم ریختن اسرائیل، وقتی روی زمین نگاه کنیم می بینیم فاصله بسیار اندکی داریم. اسرائیل و خود آمریکا نیرو ندارند اما اینها از سال 62 که کسینجر گفت ما تنها راه نجاتمان این است که جنگ شیعه و سنی به راه بیندازیم اینها سرمایه گذاری کردند. امروز آنها می خواهند محصول برداشت کنند. امروز یک اشتباه در جهان شیعه کافی است که کمک کند به آنها تا از پولی که تا به الان خرج کردند کاملاً بهره برداری کنند. اما اگر ما الان به جغرافیای سیاسی توجه کنیم اگر متوجه باشیم می توانیم دشمن را ناکام کنیم، یعنی آنها از ما فقط ذکر فضائل اهل بیت ببینند، دقیقا خرج 27 ساله ی آنها همه از بین خواهد رفت و اسرائیل از بین می رود. حضرت آقا فرمودند که ما بارها گفته ایم و بارها تکرار کرده ایم انگار حاضر نیستند گوش کنند. اینها فکر می کنند ولایت آقا ضعیف شده است. متوجه نیستند که امروز جهان شیعه اگر بخواهد به هدف خود برسد راهی غیر از این وجود ندارد. کوچکترین اشتباه مواجه شدن با یک میلیارد مین و انفجار آنهاست. مسلمانی که با انگیزه می جنگد، غیر از مشرک و کافری است که هیچ انگیزه ای ندارد. این مسلمان وقتی که دستگیر می شود، می گوید بی خود خودت را خسته نکن، حورالعین ها منتظر من هستند. حالا این از کجا به این رسیده، از همان صبری که کردیم. آقا خود جهان شیعه را نگاه می کند. اگر جهان سیاسی مذهبی را خوب برای افرادمان توضیح دادیم می فهمند وقتی به شما می گویند صبر نکن این برای چیست؟! دیگر نیازی ندارد که آقا بگویند. حکمت و فلسفه مسأله را می فهماند دیگر نیازی به دستور تعبدی نیست. یعنی شاید تعجب کنند. طوری می شود که سر شیعه را بیخ تا بیخ می برند.
ما هم عرض می کنیم اگر این ویروس سرایت کرد آن وقت می بینید که شمشیر از زیر گلوی اسرائیل در می آید و آن صحبتی که کسینجر گفته بود تحقق پیدا می کند. کسی که لعن می کند همکار کسینجر شده است بدون اینکه خودش بداند.
* این سخنرانی در هیأت رزمندگان اسلام انجام شده است.
منبع:
سایت هیأت رزمندگان اسلام