امیرحسین ثابتی
پیش از انتخابات ?? اسفند، زمزمه ای جدید از سوی مخالفین دولت در رسانه ها شنیده می شد و آن هم معادلسازی نتیجه آرای مردمی در انتخابات مجلس هشتم و میزان محبوبیت احمدی نژاد بود.
به کرات شنیده می شد که بسیاری از چهره های شاخص جریان اصلاحات و همچنین برخی از سران جریان موازی اصولگرایان، مشکلات معیشتی امروزه مردم را تنها معلول دولت نهم دانسته و از چنین مقدمه ای نیز جز روی گردانی مردم در انتخابات مجلس هشتم از اصولگرایان حامی احمدی نژاد (جبهه متحد اصولگرایان) منتج نمی شد اما گذر زمان به تمامی این گمانه زنی ها پاسخ دیگری داد.
نتایج انتخابات بگونه ای رقم خورد که "سخنگوی اعتمادملی" طرح چنین نکته ای تا قبل از انتخابات را "متعلق به افراطیها و تندروهای جریان اصلاحات" دانست و بدین وسیله سعی کرد تا جریان متبوع خویش را از چنین معضلی رهایی دهد و البته "سخنگوی کارگزاران" نیز صراحتا عنوان داشت: کسانی که چنین بحثی را مطرح کردند، غلط کردند! و سخن از پیچاندن گوش آنها به میان آورد. اما هیچ کس در این میان به خود جرات نداد تا به این سوال اساسی پاسخ دهد که براستی با تمامی مشکلاتی که در 2 سال و نیم اخیر مشاهده شده است، چرا مجدداً مردم به اصولگرایان اقبال نشان می دهند و حتی در این میان آن قدر هوشیاری به خرج می دهند که گرفتار جریانات موازی "جریان حقیقی اصولگرایی" نیز نمی شوند؟
شاید بهترین مقدمه برای پاسخ به این سؤال، نگاهی کوتاه به علل روی کارآمدن و خاستگاه حقیقی دولت احمدی نژاد باشد. آنچه مسلم است سوم تیر 84 به مثابه نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران خواهد بود. اگر موفقیت احمدی نژاد در سوم تیر 84 را از منظر خاستگاه مردمی وی به نظاره بنشینیم، آنگاه شاید بهتر بتوان متوجه شد که چرا علیرغم وجود تورم، افزایش قیمت مسکن، سهمیه بندی بنزین و... بازهم مردم به او "اعتماد" می کنند.
حقیقتاً احمدی نژاد نه با هزینه های گزاف تبلیغاتی راهی پاستور شد، نه پشت پرده های دیگر به این نتیجه رسیده بودند که وی بهترین گزینه برای اجرای اهداف آنهاست و نه در طول زمان انتخابات غیرصادقانه با مردم برخورد کرد، لذا امروز به وضوح می توان حداقل ثمرات صداقت وی را در عکس العمل و رفتارهای سیاسی مردم مشاهده کرد. به رغم تمامی مشکلاتی که دولتمردان از آنها آگاه بوده و برای رفع آنها شبانه روز در تلاش و تکاپو هستند، به استثنای برخی از کلان شهرها، آمار شرکت کنندگان در مجلس هشتم نسبت به مجلس هفتم 10درصد افزایش پیدا کرده و به حدود 60درصد در کل کشور می رسد و اکثریت منتخبین ملت در این میان نیز اصولگرایان هستند. اصولگرایانی که با وجود تمامی مشکلات، مردم صداقت آنها را باور کرده اند. البته توجه به آمار شرکت کنندگان در مناطق محروم نیز در نوع خود جالب خواهد بود. در بسیاری از مناطق محروم در اقصی نقاط کشور از جمله استان خراسان جنوبی شاهد مشارکت نزدیک به 90درصد مردم در انتخابات هستیم. این جدای از آنچه که حضرت امام فرمودند: "صاحبان اصلی این انقلاب محرومین و پابرهنه ها هستند" معنای دیگری نیز با خود به همراه دارد و آن هم رضایت محرومان جامعه طی دو سال و نیم اخیر از روی کار آمدن دولت نهم است. زمانی که بعد از قریب به سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، در چنین دولتی بسیاری از مناطق دورافتاده کشور صاحب حداقل امکانات زندگی از جمله آب آشامیدنی، برق،گاز و... می شوند، طبیعی است که حضور آنها در انتخابات نیز پر رنگتر از قبل خواهد بود و این ادعایی است که در انتخابات اخیر جامه عمل به خود پوشید.
در همین راستاست که می توان استقبال کم نظیر مردم سراسر کشور را در دور دوم سفرهای استانی از رییس جمهور در میزان محبوبیت روزافزون او تفسیر نمود چراکه معاندین دولت همواره در طول دور نخست سفرهای استانی، با طرح این بهانه که استقبال مردمی از رییس جمهور در سفرهای آتی وی به آن مناطق کمرنگ تر خواهد بود، می کوشیدند تا دستاوردهای سفرهای استانی را تخطئه کنند اما باز هم گذر زمان جز تثبیت جایگاه و افزایش محبوبیت رییس جمهور پیام دیگری نداشت.
احمدی نژاد نیز اما پیش از آنکه چنین موفقیتهایی را از آن ویژگی های شخصیتی و یا مزیتهای خاص دولت خود بداند، آن را مولود گفتمان اصولگرایی می داند. گفتمانی که در زمستان 57 به رهبری حضرت امام خمینی به 2500 سال سلطنت رژیم جور پایان داد و پس از حدود یک دهه استمرار موفق، بعد از فوت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با رکودی 16 ساله مواجه شد. رخوتی که نهایتاً نیز خود مردم بدان پایان دادند.
اصولاً انقلاب اسلامی ایران بدون چنین گفتمانی قابل تصور نیست و بسان انسانی معلول می ماند. انقلاب اسلامی چیزی جز عدالت محوری، حق گرایی، ظلم ستیزی، ساده زیستی و محوریت دیانت را در خود نمی بیند و البته گفتمان اصولگرایی نیز چیزی جز این نبوده و نیست لذا بی علت نیست که "میشل فوکو" چنین انقلابی را "روح یک جهان بی روح" می داند و امروزه نیز پس از گذشت سالها، تنها از انقلاب اسلامی ایران است که به عنوان "مثال نقض نظریه ترمیدور" یاد می شود. پس سخنی به گزاف نیست اگر مدعی شویم علیرغم تمامی مشکلاتی که ممکن است امروز بخشی از ملت را ناخرسند نماید، اما اعتماد به گفتمان و ادبیات اصولگرایی همانی است که باز هم مردم را به فرزند حقیقی چنین مکتبی ارجاع خواهد داد. این نکته ای است که به خوبی در انتخابات اخیر قابلیت اثبات خود را نشان داد و خردادماه 88 نیز موید و مصدق این مدعا خواهد بود؛ "ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم"
|