چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟
دانشمند خوش بیانى سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتى؟! زیرا علم و بیان او اقتضا مىکند که یافتههاى علمى خود را ارائه دهد. امّا اگر این دانشمند با آن همه کمالات ساکت شد و یافتههاى خود را کتمان کرد، زیر سؤال مىرود که چرا نگفتى؟
خداوندِ قادر حکیم مهربان که مىتواند از خاک، گندم و از گندم، نطفه و از نطفه انسانِ کاملى را بیافریند، اگر نمىآفرید جاى سؤال بود که چرا قدرت خود را به کار نگرفتى و چیزى نیافریدى؟
نقش ایمان به خدا در زندگى انسان چیست؟
شما اگر وارد منزلى شدید که مىدانید این خانه نه صاحبى دارد و نه حسابى، نه دوربینى در کار است و نه کنترلى، هیچ دلیلى براى نظم و دقّت و انضباط در کارهاى شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم وهرچه ریخت و پاش نکنیم ونفس خود را کنترل کنیم ضرر کردهایم، ولى اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابى دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونهاى دیگر زندگى خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستى، صاحبى دارد به نام خداى حکیم و حسابى در کار است به نام معاد و براى تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفرى هست، ما نیز حساب کار خود را مىکنیم و خواستههاى نفس سرکش خود را مهار مىکنیم. کارهایى را که صاحب خانه نمىپسندد، انجام نمىدهیم، زیرا مىدانیم به حساب تمام کارهاى خیر یا شرّ ما رسیدگى مىشود و خداوند در کمین ماست.
آیا خدا به عبادات ما نیاز دارد که فرمان داده نماز بخوانیم و رو به کعبه
بایستیم؟
اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند چیزى به خورشید اضافه نمىشود و اگر همه مردم پشت به خورشید خانه بسازند، چیزى از خورشید کم نمىشود. خورشید نیازى به مردم ندارد که رو به او کنند، این مردم هستند که براى دریافت نور و گرما باید خانههاى خود را رو به خورشید بسازند.
خداوند به عباداتِ مردم نیازى ندارد که فرمان داده نماز بخوانند. این مردم هستند که با رو کردن به او از الطاف خاص الهى برخوردار مىشوند و رشد مىکنند.
قرآن مىفرماید: اگر همه مردم کافر شوند، ذرّهاى در خداوند اثر ندارد، زیرا او از همه انسانها بىنیاز است. «اِن تکفروا انتم و مَن فى الارض جیمعاً فانّ اللّه لغنىٌّ حمید» (1)
چرا صالحان، گرفتار مشکلات هستند و مجرمان و گنهکاران، در رفاه به سر
مىبرند؟
از آنجا که خداوند اولیاى خود را دوست دارد، لذا اگر خلافى کنند، فوراً آنان را با قهر خود مىگیرد تا متذکّر شوند، چنانکه خداوند در قرآن مىفرماید: اگر پیامبر سخنى را که ما نگفتهایم به ما نسبت دهد، با قدرت او را به قهر خود مىگیریم: «لو تقوَّل علینا بعضَ الاقاویل لأخذنا منه بالیمین» (2) و همچنین اگر مؤمنین خلافى کنند، چند روزى نمىگذرد مگر آنکه گوشمالى مىشوند.
امّا اگر نااهلان خلاف کنند، خداوند به آنان مهلت مىدهد و هرگاه مهلت سرآمد، آنان را هلاک مىکند: «و جعلنا لمهلکهم مَوعداً» (3) و اگر امیدى به اصلاحشان نباشد، خداوند حسابشان را تا قیامت به تأخیر مىاندازد و به آنان مهلت مىدهد تا پیمانه شان پر شود. «انّما نُملى لهم لیزدادوا اثماً» (4)
به یک مثال توجه کنید:
اگر قطرهاى چاى روى شیشه عینک شما بریزد، فوراً آن را پاک مىکنید.
امّا اگر قطرهاى چاى روى لباس سفید شما بچکد، صبر مىکنید تا به منزل بروید و لباس خود را عوض کنید.
و اگر قطرهاى روى قالى زیر پاى شما بچکد، آن را رها مىکنید تا مثلاً شب عید به قالى شویى ببرید.
خداوند نیز با هرکس به گونهاى رفتار مىنماید و بر اساس شفّافیّت یا تیرگى روحش، کیفر او را به تاخیر مىاندازد.
چگونه قبولى تمام کارها، مشروط به قبولى یک عمل همچون نماز مىشود؟
پلیس راهى را در نظر بگیرید که از رانندهاى گواهینامه رانندگى مطالبه مىکند. اگر راننده، گواهینامه پزشکى، گذرنامه سیاسى، پروانه ساختمان، کارت بازرگانى و اجازه اجتهاد و یا هر مدرک دیگرى به او نشان دهد، پلیس از او نمىپذیرد و تنها اگر گواهینامه رانندگى داشت اجازه عبور مىدهد و گرنه مانع او مىشود. در قیامت نیز شرط رسیدن به مقصد، گواهینامه نماز است که اگر نباشد، هیچ عملى مورد قبول و نجاتبخش نیست.
چگونه پاداش بعضى اعمال انسان، از حساب و شماره مىگذرد؟
بر اساس روایات، تعداد نفرات در نماز جماعت هر چه بیشتر باشد، ثواب نماز بیشتر مىشود؛ تا آنکه عدد افراد حاضر در نماز جماعت، به ده نفر برسد که در این صورت پاداش آن بىشمار شده و کسى جز خداوند نمىداند.
چنانکه انسان، با یک انگشت مىتواند شماره تلفن بگیرد، با دو انگشت مىتواند سطل کوچکى را بلند کند، با سه انگشت کار بیشترى انجام مىدهد، تا اینکه به ده انگشت برسد که در این صورت، دیگر کار انسان محدودیّت ندارد و هرکارى بخواهد مىتواند با این ده انگشت انجام دهد و نوع کارهایش قابل حساب و شماره نیست.
آیا تشبیه بعضى انسانها به حیوان در قرآن، جسارت و ناسزاگویى نیست؟
با نگاهى به منافع حیوانات و عملکرد بعضى انسانها، تشبیه «اولئک کالانعام بل هم اضلّ» (5) را حقّ و منطقى مىیابیم؛
گرانترین لباس انسان، ابریشم، از حیوانات است.
مهمترین غذاى انسان، شیر و عسل و گوشت و ماست، از حیوانات است.
حیوانات وسیله بارکشى و شخم زدن و منبع درآمد و اشتغال هستند.
تمام کارخانههاى پشم ریسى، چرم سازى، لبنیاتى و مرغدارى ودامدارىها کارشان به حیوانات وابسته است.
حیوانات بعضى معلّم بشرند. کلاغ، دفن مرده را به فرزند آدم و نسل او آموخت.
بعضى گزارشگر انبیا مىشوند؛ هدهد گزارش انحراف مردم سبأ را نزد حضرت سلیمان آورد.
بعضى محافظ انبیا مىشوند؛ تار عنکبوت پیامبر اسلام را در غار حفظ کرد.
حیوانات قابل تربیت و آموزش هستند و لذا شکار سگى که آموزش دیده حلال است.
حتى حیوانات آزار دهنده مثل مار، تنها کسانى را مىگزند که به آنها نزدیک شده باشند.
با توجّه به مطالب فوق، آیا انسانهایى که از دور مردم آزارى مىکنند و مناطق دور دست را بمباران و موشکباران مىکنند، از مار بدتر نیستند؟
افرادى که شبانه روز براى مردم حیله و خدعه مىکنند و به خاطر رسیدن به هوسهاى بى انتهاى خود نسل انسان را به تباهى مىکشند، از حیوانات بدتر نیستند؟
آدمهایى که یک تنه صدها پرونده جرم و جنایت دارند، از درّندهترین حیوانات پستتر نیستند؟
چگونه مىتوانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟
قرآن مىفرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه» (6) از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد.
تقوى به معناى دورى از انواع بدىها و زشتىهاست. آرى، افراد آلوده از درک بسیارى حقایق محرومند.
کسى که تعصّب قومى، حزبى، نژادى و... دارد، حق را آنگونه که هست نمىفهمد، مثل کسیکه عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مىبیند و شلغم را لبو مىپندارد و اگر عینک سبز بگذارد، کاه را علف مىبیند.
اگر آیینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان مىدهد. آئینه دل نیز باید صیقلى باشد