" حکایت موش های تخم مرغ دزد "
پیرمردی مغازه دار دید هر روز تخم مرغ هایش کم می شود ... !! قفل را چک کرد .... درو پنجره ها را هم چک کرد .... !!
دید دزد نمی تواند بیاید . با حکیمی مشورت کرد و حکیم گفت شبی در مغازه ات بخواب تا پی ببری چه می شود .
شب خوابید و شب از نیمه شب گذشت !!
صدایی آمد و بیدار شد !! دید از سوراخی در بالای مغازه موشی بیرون آمد و به دنبال او موشی دیگر و موشی دیگر ...
موش ها آمدند و تخم مرغ ها را دست به دست میدادند تا بالای سوراخ و می بردند .
راز کم شدن تخم مرغ ها را فهمید ... صبح سوراخ را بست و تخم مرغ ها دیگر کم نشد .
ورنه موش دزد در انبار ماست !!
گندم اعمال چهل ساله کجاست ؟؟
اول ای جان دفع شر موش کن !!!!
بعد از آن در جمع گندم کوش کن .
http://www.nafismehr-co.ir/news/Shop/